یک بغل آرامش با...

عاشقانه ومذهبی

 آخر قصه ی ما را همان اول لو دادند

همان جایی که گفتند: یکی بود و یکی نبود . . .

امشب دوباره غرق در تمنای دیدنت

سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم

امشب دوباره تو را گم کرده ام

میان آشفته بازار افکار مبهمم

توی کوچه های بی عبور پاییزی

دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را

منتظر نشسته ام

 

*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*

 درخت پیر خانه ما

سرک می کشد از دیوار

  تا رصدکند... شاید
 
نرگس گل کند غروب جمعه!
 
تمام راه ظهور تو با گنه بستم

دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم

 

كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم 

 

اگرچه شهر براي شما چراغان است 
براي كشتن تو نيزه هم فراوان است 

 

من از سرودن شعر ظهور مي ترسم 
دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم 

 

من از سياهي شب هاي تار مي گويم 
من از خزان شدن اين بهار مي گويم 

 

درون سينه ما عشق يخ زده آقا 
ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا 

كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست 
ب براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست

اللهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّكَ الفَرَجَ

آمِینَ یَا رَبَّ العَالَمِینَ


ادامه مطلب

+نوشته شده در سه شنبه 3 آذر 1394برچسب:شعر ظهور,عکس ظهور,اقا,,ساعت2:18توسط ąӀì ҍąցհҽɾìվąղ | |

عکس هایی از حیوانات زیبا

نبینی از دستت رفته!!!

پس برو ادامه مطلب


ادامه مطلب

+نوشته شده در سه شنبه 3 آذر 1394برچسب:عکس حیوانات,اسب,سگ,قناری,,ساعت1:50توسط ąӀì ҍąցհҽɾìվąղ | |